آرشیو آبان ماه 1399

مجله عروسي شيدايي

فرهنگ – خلاي ايروني شايسته انتخاب دختر ايروني در شيدايي

۳۱ بازديد

 

اينجا به وقت كاليفرنيا. من و دو دوست ديگر در پاي كوهي به اسم Sierra Nevada در پارك ملي Yosemite چادر زده ايم. از تعطيلات استفاده كرديم و آمده ايم براي عكاسيِ طبيعت. باتري دستگاه هاي مان رو به تمام شدن، اينترنت هم كه مدام قطع مي شود. يكي مان كه يك طراح جواهر است از ساعت هشت خوابيده، اصالتا اهل همسريابي لارِ شيراز ، اما 35 سال است كه آمريكا زندگي مي كند. يكي ديگرمان هم نقاش و هنرمند است. اهل نيويورك و با من بيدار. اتفاقا همان بهتر كه آن يكي خواب است. زندگي زيباست.   هوا سرد استخوان سوز است و مرطوب. چند چادر هم آن سوتر. دخترپسرهايي داخل شان، به ميمنت و شادي. گاهي شيطوني و الاكلنگ بازي. يك چادر هم دورتر هست كه يك آقايي هر چند دقيقه از داخل اش بيرون مي زند و عربده مي كشد و در كوه ميپيچد و دوباره مي رود داخل. حال يا مست است، يا خشكي مزاج دارد و اينجا سنگ و آب و كاج است و اما انجير خيسيده نيست. ديروز يك جوان 18 ساله هم در صيغه يابي شيدايي ثبت نام كرده بود كه مي گويد رمش در اينجا گم شده. گروه هايي هم براي پيدا كردن او آمده اند. ماشين اش هست و خودش نيست. بگذريم، حرف اين نبود... عصر؛ وقت ورود به پارك شيدايي چند فارسي زبان سن و سال دار را ديدم. اينقدر بلند حرف مي زدند كه گفتگوي شان قابل شنيدن باشد. يكي به آن يكي مي گفت "روزي كه اينجا افتتاح شد من بودم!" آن يكي مي گفت "مثل الان بود؟" اولي گفت "نه آقا". خالي بَست و بَست و از جمله اين كه "اين درخت ها نبود. آنجا ريل قطار بود. اين رودخانه هم نبود، كوه ها فرق داشتند و ..."   مسخره! 500 سال است كه اين پارك عظيم به همين شكل همين جاست. آقايي كردم و هيچ نگفتم. دو ساعتي در جستجوي همسري سايت همسريابي شيدايي گشتم و بعد دوباره آن بالا ديديم شان، دنبال دستشويي. با انگليسي دست و پا شكسته از رفيق نيويوركي ما پرسيدند "وِر ايز دِ رِست روم؟" من هم يك زمين چمن خالي را نشان دادم و فارسي گفتم، "پدرجان روز افتتاح يك زنانه مردانه اش آنجا بود، خلاي ايروني با شلنگ هم داشت، الان را نمي دانم"... آن يكي كه مُرد از خنده، اين يكي هم كه فقط گفت "صحيح مي فرماييد!"...  خلاصه اين كه چه لزومي دارد ما هرجا مي رويم و هرجا مي نشينيم و هرچيزي مي بينيم براي اظهار فضل حتما درباره اش يك چيزي به ديگران بگوييم؟ خوب نگوييم. دست كم اگر مي گوييم، قابل استناد بگوييم. اين يك رفتاري است در خيلي از ما كه با وصل كردن خودمان به چيزي مي خواهيم كسب اعتبار كنيم وقتي در جمعي هستيم.  تا يك آدم معروف مي بينيم؛ اين دوستِ خاله پسردايي من است! خوب به شما چه عزيزم؟ تا يك كتاب پرفروش مي بينيم، نويسنده اين كتاب دوست پسر من بود! خوب كتاب را كه تو حامله نبودي عسل ام؟ اين خصلت كه دوست داريم حتما خودمان را شيدايي بكنيم به چيزي كه براي ديگران جالب يا مهم است و مورد توجه، يك رفتار فرهنگي خيلي شايع است. خيلي جالب نيست. نه؟ براي رفع اش، لطفا، بكوشيم. 

سياست - فيل ها در برابر الاغ ها - دختارن مجرد در برابر مردان متاهل شيدايي !

۲۹ بازديد

???? سياست - فيل ها در برابر الاغ ها حدود 200 سال پيش، وقتي يكي از نمايندگان حزب دمكرات درحال مناظره (Debate) بود، رقيب اش يكهو به او گفت الاغ! لوگوي "الاغ" تقريبا از همان زمان شد نشان دمكرات ها وقتي توماس نست (Thomas Nast)، يك كارتونيست، ازآن ايده گرفت و در داستانهاي كوتاهش با كشيدن الاغ  (jackass) دمكرات ها را با آن معرفي كرد. او، 28 سال بعد براي تصوير جمهوري خواهان از فيل استفاده كرد. فيل هم شد لوگوي مشهور جمهوري خواهان امريكا. فلسفه مهمي پشت لوگوهاي اين دو حزب وجود نداشت.  برگرديم به عقب؛ خيلي قبل تر از اين دو حزب، يك حزب قدرتمند و قُلدر در آمريكا وجود داشت به نام فدارل (Federalist Party). اولين حزبِ بزرگ سياسي آمريكا. اوج فعاليت اين حزب مصادف بود با بالا و پايين پريدن هاي فتحعلي شاه در حرمسرايش، و شيره هايي كه جان ملكم خان انگليسي مثل واجبي به سر همايوني اش مي ماليد تا با انگليسي ها قرارداد يك طرفه ببندد.  سياستمداران فدرال پارتي  كه اغلب پولدار و صاحب زمين بودند، فضايي يك قطبي ايجاد كرده، و تقريبا هميشه رئيس جمهور از ميان آن ها انتخاب مي شد. سالها قدرت را در كف داشتند. در ميان همان احزاب ضعيف، اما يكي از همه سمج تر بود. حزب "دمكرات – جمهوري خواه" كه توسط جيمز مديسون و توماس جفرسون از پدران معنوي امريكا پايه گذاري شده بود.  تا شانس به حزب دمكرات-جمهوري خواه روي آورد و آقاي توماس جفرسون رئيس جمهور منتخب آمريكا شد. او يك روز به حزبش رو كرد و گفت؛ از امروز همه هزينه ها براي شما خواهد بود! 15 سال گذشت و همين گونه كه داشت شور اين هزينه ها در مي آمد، يك گروه از سياستمداراني كه كشاورزان، كارگران و مهاجران ايرلندي و برده داران از حاميان شان بودند تصميم گرفتند از داخل حزبي به اسم Whig بيرون بيايند و حزب جداگانه اي به اسم دمكرات تاسيس كنند. كه كردند. تناقضات زيادي داشتند. مثلا ضد اشراف بودند اما حامي برده داري نيز.  كمي بعد عده اي ديگر از همان حزب Whig بيرون آمدند و تصميم گرفتند حزب جمهوري خواهان را تاسيس كنند. آن ها اتفاقا ضد برده داري (Anti-Slavery) بودند. جمهوري خواهان اگرچه بعد از دمكرات ها قد علم كردند، اما با پيروزي آبرام لينكلن و پايان دادن او به عصر برده داري در آمريكا، نه تنها خودش به عنوان يكي از مهمترين و محبوب ترين شخصيت هاي تاريخ آمريكا بدل شد، كه باعث شد جمهوري خواهان يك شبه جاي پاي خود را محكم كنند. او قهرمان امريكا شده بود. همه چيز اما خوب پيش نرفت. آبراهام لينكلن درحال تماشاي تئاتر توسط يك نژادپرست كشته شد. و اين يك از نوع سايت همسريابي شيدايي براي جمهوري خواهان بود. سال هاي سال گذشت. تا اينجا دو حزب پروتكل هاي خاصي نداشتند. بيشتر اتفاق ها باعث مي شد مردم انتخاب كنند از كدام يك استقبال كنند. در دوران ابتدايي قدرت گرفتن جمهوري خواهان دو اتفاق مهم افتاد. يكي ممنوعيت فروش و سرو مشروبات الكلي در امريكا بود، ديگري دادن حق به زنان و همسران براي ورود به دنياي سياست و نماينده مجلس شدن. اولي جمهوري خواه ها را منفور كرد و دومي محبوب. به زمان معاصر كه نزديك تر شديم اما بحران وحشتناك اقتصادي در سال 1928 پيش آمد. به خاطر خشم و نارضايتي، دوباره دمكرات ها با قولهاي شان پيش چشم محبوب شدند.  خلاصه اين كه هميشه اتفاقاتي افتاده كه يكي از اين دو حزب محبوب و ان يكي طرد شده تا به امروز.  از آن روز به بعد تنها يك نفر محبوب ترين رئيس جمهور جمهوري خواهان در ذهن مردم ماند. رونالد ريگان، كسي كه دانلد ترامپ شعارهاي اش تقريبا كپي از شعارهاي اوست. در ميان دمكرات ها هم اين افتخار براي جان اف كندي بود، كه تاريخ نگاران معتقدند باراك اوباما اكنون محبوب تر از اوست. ▫️ تفاوت هاي مهم اين دو حزب آن بالا يك تاريخچه پراكنده و سطحي از دو حزب نوشتم. اينجاا ما وارد تفاوت هاي مهم مي شوم. اين كه امروز، اين دو حزب دقيقا چه پروتكل هاي فكري دارند؟  از يك جايي به بعد اين دو حزب اساسنامه اي قوي براي خود مهيا كردند. به صيغه يابي شيدايي اصفهان شناخته مي شود. حتي رنگ انتخاب كردند. دمكرات ها استقلالي شدند، جمهوري خواهان پرسپوليسي. رنگ ها از پرچم آمريكا آمده. اگر دقت كنيد در طراحي اكثر مناظره هاي انتخاباتي شان هم دكورها مملو از اين دو رنگ آبي و قرمز است. نه مثل ما كه يك بار دكور مناظره هايمان را گُلبهي مي كنيم، يك بار آبيِ حوضي، يك بار هم سبزِ خياري.  به جمهوري خواه ها همچنين مي گويند GOP، يا Right-leaning؛ و به دمكرات ها left-leaning.  ▫️طرفداران تفاوت بعدي در ميزان طرفداران است. دمكرات ها حدود 40 درصد از آمريكايي ها را با خود دارند. جمهوري خواهان حدود 35 درصد را، 25 درصدي نيز يا طرفدار احزاب ديگرند، يا در آخرين لحظه تصميم مي گيرند به كدام حزب راي بدهند. (ادامه دارد) ... موقع انتخابات، رقابت ها بيشتر روي جذب همين 25 درصد است. بر نقشه آمريكا، ايالت هاي چپ و راست امريكا بيشتر با دمكرات ها هستند و ايالت هاي وسط اما بيشتر با جمهوري خواهان.  ▫️قدرت دمكرات ها معتقدند دولت زيادي چاق است. نيازي به كنترل همه چيز توسط حكومت نيست. بدين ترتيب شهروندان داراي استقلال بيشتري مي شوند. فساد هم كمتر مي شود. جمهوري خواهان اما مي گويند دولت بايد بزرگ تر شود. روي همه امور بنشيند تا با فشارش نظمي ايجاد كند و شهروندانش را حمايت كند. معتقدند فساد از بي نظارتي مي آيد.  ▫️اقتصاد دمكرات ها مي گويند دولت بايد حداقل دستمزد را تعيين كند. جمهوري خواه اما مي گويد حداقل دستمزد را بايد بنگاه ها براساس شرايط اقتصادي شان مشخص كنند. دمكرات ها مي گويند پولدارها بايد ماليات بيشتري بدهند تا عدالت اجرا شود. جمهوري خواهان مي گويند كه سايت شيدايي و هركه پولدارتر است، پس باهوش تر و خلاق تر است، لزومي ندارد بيشتر از بقيه جيب هايش خالي شود. خصوصا اين كه آدمِ پولدار اگر پول بيشتر دست اش باشد، شغل بيشتر ايجاد مي كند. اين به نفع مردم است. دمكرات ها معتقد به كمك هاي دولتي به مردم اند، مثل بيمه هاي درماني و ... جمهوري خواهان اما معتقدند در دنياي سرمايه داري، خودت بايد خودت را ساپورت كني، نه لزوما دولت.  ▫️نظامي دمكرات ها هروقت بر سر قدرت مي آيند زير شعله بودجه نظامي را كم مي كنند. جمهوري خواهان آن را تا درجه آخر زياد مي كنند. فراموش نكنيم اكثر جنگ ها را اين رئيس جمهورهاي دمكرات بوده اند كه دكمه شروعش را فشار داده اند! فلذا، لاگول، الدمكرات الخطرناك تر. ▫️فرهنگي دمكرات ها ليبرال اند. يعني قايل به آزاد بودن هر انتخاب شهروند و انتخاب همسر از جستجوي همسر سايت ازدواج شيدايي هستند. جمهوري خواهان اما آن را محدود مي كنند، مي گويند براي آزادي بايد سقفي كوتاه تر تعيين شود. از اين رو دمكرات ها طرفدار حقوق همجنسگرايان و همسريابي و ازدواج با هم جنس (Same *** marriage) هستند، جمهوري خواهان اما با چوب مي افتند دنبال شان، چون مذهبي هستند، تاجاي ممكن آن را محدود و ممنوع مي كنند.  دمكرات ها با سقط فرزند ناخواسته موافق اند، مي گويند حق انتخاب با مادر است. جمهوري خواهان آن را قبول نمي كنند. مي گويند تو حق نداري جاي انساني ديگر تصميم بگيري. دمكرات ها طرفدار غني شدن فرهنگ امريكا از طريق پذيرش مهاجرين هستند، اما جمهوري خواهان مي گويند مهاجر مثل وايتكس است، باعث از بين رفتن رنگ و روي ارزش هاي امريكايي مي شود. آمريكا ترمينال جنوب نيست! دمكرات ها مي گويند بيمه درماني بايد براي همه باشد، جمهوري خواهان مي گويند هركه پول بيشتر بدهد، درمان بهتري شود. دمكرات ها با فروش و تجارت اسلحه به خصوص اسلحه هاي اتوماتيك مخالف اند، جمهوري خواهان حتي از فروش نارنجك هم حمايت مي كنند و اين را مطابق با بند دوم قانون اساسي (Second Amendment) مي دانند كه حق دفاع از خود را به همه داده، و محدود به نوع اسلحه نكرده. آخه نارنجك بي پدر؟ دمكرات ها مخالف بامجازات مرگ در برابر مرگ هستند (Death Penalty)، جمهوري خواهان مي گويند اين مساله لطفا اجرا شود، مچكريم. ▫️آرايش قدرت امروز رئيس جمهور آمريكا منتخب حزب جمهوري خواه است. پرزيدنت ترامپ. او هيچ سابقه سياسي در اين حزب ندارد. تنها در هنگام ورود به رقابت ها خود را جمهوري خواه خواند. از عجايب اين است كه او بارها پيش از اين به دمكرات ها كمك مالي كرده است.  مجلس سناي آمريكا (Senate)، تقريبا شبيه به كاركرد شوراي نگهبان، كه هر قانوني (جز Executive Order) بايد قبل از امضاي رئيس جمهور به تاييد آن برسد، 100 صندلي دارد. از اين صندلي ها با راي مردم 52 عدد به جمهوري خواهان تعلق گرفته است، 46 صندلي به دمكرات ها. 2 صندلي نيز متعلق به احزاب نخودي. امروز جمهوري خواهان در سنا قدرت را به دست دارند و هم Party رئيس جمهور محسوب مي شوند. بينگو! مجلس نمايندگان امريكا (House of Representatives و  معادل مجلس شوراي اسلامي در ايران)، كه آن نيز هر قانوني بايد اول به تاييد آن ها نيز برسد و بعد به سنا برود، 435 صندلي موثر دارد. روي 240 صندلي جمهوري خواهان نشسته اند، روي 194 صندلي دمكرات ها. اينجا هم اكثريت با جمهوري خواهان است كه نزديك به رئيس جمهورند. هر دو حزب در بخش سياست خارجه تقريبا شبيه به هم عمل مي كنند. جمهوري خواهان بيشتر اهل تهديد هستند، اما دمكرات ها بيشتر جنگ راه انداخته اند يا حكومت هاي ديگر را تغيير داده اند. براي غيرآمريكايي ها، آمدن يك رئيس جمهور از حزبي ديگر تفاوت زيادي ايجاد نمي كند، مثل فرقِ ميان كوكاكولا و پپسي است، هر دوتا گاز دارد. اما براي خود مردم امريكا، صدرصد اتمسفري متفاوت ايجاد مي گردد. بعدها كمي تخصصي تر وارد هر حزب خواهم شد و درباره Platform هاي آن ها بيشتر صحبت خواهم كرد تا بتوانيد تا حدي رفتارهاي سياسي آن ها را تحليل يا گاهي پيش بيني كنيد. ▪️ منبع: پرنس جان

قلم خاطرات و جستجوي همسر در شيدايي با اشتياق

۲۸ بازديد

پس از پايان فصل اول كانال، زماني از قبل برنامه ريزي شده  را براي دوري از شلوغي، و عكاسيِ  معماري شروع كردم. يكي از هيجان انگيزترين كار هاي ثبت نام در سايت همسريابي شيدايي و جستجو بريا پارتنر خوب بود. پايتخت ايرلند. شهري كه هنوز برجستگي هاي تاريخي و اصالت تماشايي اش را با سخاوت نشان مي دهد. تحقيق روي كليساهاي قديمي اين شهر و  تماشاي شيوه معماري شان علتِ پررنگ سفرم بود.  در سفر كوتاهم به دوبلين، بعد از كازابلانكا، به پيشنهاد يكي از اساتيد در هتل ميتون ساكن شدم. جايي در خيابان عجيبِ مريسون. در سراسر اين خيابان بناهايي تاريخي با معماري هاي پر جزئيات وجود داشت. خاصه، بنايي متعلق به وزارت دارايي، روبروي هتل. اكثر بناهاي شهري دوبلين معماري سبك Georgian دارند. متاثر از روحِ طراحي انگليسي. جالب تر اين كه ساختمان وزارت دارايي با معماري Roman Style دقيقا مقابل هتلي قرار داشت كه فرزند مدرن و ساده تر همان سبك محسوب مي شد. سبكي كه گاهي به آن شيدايي مراغه هم مي گويند. از لذت هايم، عكاسي در شب، از ساختمان هاي همين خيابان بود. در چند قدمي آن، گالري ملي ايرلندبهشتي از آثار هنري بود كه تنها عكس هايشان را در كتاب ها ديده بودم. آثاري بيشتر از هنرمندان ايرلندي، ايتاليايي و آلماني. دو اثر مرا بي اندازه تحت تاثير قرار داد. نقاشي با عنوان شيدايي تهران ، اسم نقاش اش را نمي دانم و اما فاميل اش Burton  بود. او بعد از حادثه اي دست راستش آسيب مي بيند. خلق هنري را اما با دست چپش شروع مي كند. برتون ايده نقاشي را از شعري عاشقانه كه در صيغه يابي شيدايي – حماسي گرفته بود.  ديگري، اثري با نام شيدايي تبريز ، اسم نقاش اش خاطرم نيست. پوسترهايشان را خريدم. لوله كردم. اما در فرودگاه مسكو در دستشويي جا گذاشتم و از دست دادم.  از سنتِ سفرهاي اين چندساله ام به شهرهاي دنيا، بزرگترين تجربه ام فهم اين مساله است كه آمريكا، زادگاهم، يا ايران، زادگاه پدري تنها نقطه اي در ميان هزاران نقطه اي روي يك نقشه هستند كه مي توانند فرهنگ و هنر و جذابيت هاي خود را داشته باشند. اگرچه هنوز زود و احمقانه است كه خود را فردي جهانديده حساب كنم، اما آنچه در اين مدت فهميده ام اين كه چگونه هر سرزميني براي خودش، در تاريخ هنر و فرهنگ و سياست، نقطه اي مهم است. يك وزنه است. اين تعصب و يك جا نشيني است كه سبب مي شود برخي مردم آمريكا يا حتي ايران، در يك خصوصيت مشترك، خود را مايه افتخار جهان بدانند.  مثلا درك اخير من من از سفرم به ايرلند يا مسكو اين بود كه بيشتر، ايرانِ معاصر با اين پيشينه تاريخي كه بدان مغرور است تا چه حد در معماري شهري معاصرش عقب مانده و بلاتكليف است. بي هويتِ ملي، طراحي هاي آمده از ژورنال هاي غربي، آشكار بودن كم فهمي مديران و سرمايه گذاران بر فهم اهميت هويت در بافت، و همين طور غرب باخته بودن برخي معمارانش.  آنچنان كه من در ايران هرچه فراواني از  بناهاي اقتباسي از سبك رومي و مدرن غربي و ... مي بينيم، كمتر مي بينم كه در آن هويت و اصالت ايراني باشد. تاسف آور نيست؟ ما در بناهاي مان براي 100 سال آينده چه مي خواهيم از خود براي نسل بعد باقي بگذاريم؟ براي ملتي كه به تاريخ كهن خود مغرورانه مي بالد، و بخشي از آن تاريخ را معماري نشان مي دهد، اين بي هويتي يك سرطان است... امروز شنبه، 4 نوامبر 1399. اين مواقع، زندگي كردن در لس آنجلس را دوست دارم. هوايي با خنكيِ دلچسب، آسماني با ابرهاي زيبا، لبريز از سايه روشن، و نسيم هاي زير گرماي ملايم آفتاب. يك صبحانه عالي خوردم. سيب زميني پخته و فلفل سياه و مقداري سس سويا، تخم مرغ نيمه عسلي و نان سنگك و آب پرتقال. اگرچه يكي از تخم مرغ هايم داخل دستگاه تركيد. تجربه اش را چند مرتبه داشته ام. اخيرا سه تا داخل دستگاه مي گذارم. دوتا مي خورم و يكي براي زاپاسِ تركيدن. اگر هم نتركيد، گاهي مي برم و ساعت 10 صبح مي خورم. نمي دانم چه رازي هست كه كوفته سفته هم بدهند به آدم آن ساعت، وسط كار، حسابي مي چسبد... حال مادر اين چند روز خوب نبود. خودشان هم از اين كه كتابشان نيمه كاره بماند كم خواب شدند و كمتر استراحت مي كنند. ديروز اتفاق عجيبي افتاد، من در سايت ازدواج شيدايي كه ثبت نام كرده بودم  در حال ديدن يك فيلم سياسي و عشقي ديدم. داخل گوشي شان. يادم آمد وقتي كودك بودم، مجله هاي لختي پُختي را پنهان مي كردم زير كتابهايم. والدين ام كه دور مي شدند، كشويي مي كشيدم بيرون و نگاه شان مي كردم. خوشگل هايش را مي بريدم و داخل جعبه كفشي مي ريختم و كارتن را داخل اتاق پدر پنهان مي كردم. يك بار مادر آن ها را كه يافت گمان كرد پدر عكس لختي دختران شيدايي را جمع مي كند. (ادامه دارد) خاطرم مانده كه يك خانمي كه داخل واني پر از كف بود و داخل مجله بود، عاشقش شده بودم و روزي چندبار انگشت ام را روي صورت اش مي ماليدم. حسِ عميق. 7 ساله كه بودم. و حال فكر مي كنم چقدر احمقانه است كه گمان مي كنم بچه هاي كم سن و سال اين چيزها را ندارند، خودم يكي اش. آن خانم را هنوز دارم، داخل كارتني در انبار آرپارتمان ام در تهران.  فانتزي عاطفي، اثر عميقي بر روان انسان ها دارد. خاصه اگر ميان ما و كسي گره بخورد كه قرار است ناشناس يا دور از دسترس بماند. اثر عاطفي "بابا لنگ دراز"، چيزي است كه من در همين كانال و ميان خودم و خوانندگان مي بينم. بارها برايم نقل شده. افرادي كه خواب مي بينند، مي گويند دفترچه اي براي نوشتن براي پرنس جان دارند و يا حتي آن هايي كه توصيف خود را از چهره و صدايم تعريف مي كنند و مي خواهند بدانند چقدر درست است. حتي در ميان برخي آقايان. آنال هاي عميق حسي نسبت به كسي كه نديده اند.   من اين حس را چدسال پيش با نويسنده كتاب A Presidential Novel داشتم. فردي كه از اطرافيان پرزيدنت اوباما بود و درباره او ناشناس مي نوشت. اين كه چه كسي ميتواند باشد، با چه چهره اي، با چه نفوذي يا چه جذابيتي. كسي كه تا اين اواخر ناشناس ماند و تازه فهميده ايم شايد Mark Salter است، يكي از نويسندگان سخنراني هاي رئيس جمهور آمريكا.  اما واقعا چه اهميتي دارد كه ناشناس چه كسي است؟ بايد به جايي كه او نشان مي دهد نگاه كرد نه انگشت اشاره اش... امروز كاتالوگ گوجه را مي خواندم. اتومبيل ام. به قدرِ يك ديكشنري است. يافتم كه داخل اش سيستم ترمز هوشمند دارد. يعني اگر راننده حواس اش نبود، خودش ترمز مي كند (Precrash system). از آنجايي كه سخت اعتماد هستم، ترجيح دادم آزمون كنم. با گوجه بيرون رفتم، يك آقاي مكزيكي خسته ي خيلي تپل ديدم در حال خوردن چيپس.  سايز رضا اصلاني. از خط عابر پياده نمي رفت. از اين چاقالوها كه اينقدر دمبه دارند كه اگر ضربه اي بخورند تنها مي گويند اوفِي!  سرعت گوجه را كم كردم. پا  از روي ترمز برداشتم. موسيقي خواجه اميري پخش مي شد. هاي هاي مي كرد. اتومبيل به دو متري اش رسيد. گوجه ترمز نكرد. آن آقا تا متوجه شد به اندازه يك تخم كبوتر چشم هايش بيرون زد و همين طور كه فحش اسپانيش مي داد و چيپس هايش  پاشيده بود داخل هوا، قِل خورد و جَست آن طرف. ديرتر قل مي خورد، زده بودم. ايستادم و از پنجره عذرخواهي كردم. گفت Really Fuck You.  مهاجر غيرقانوني بود، وگرنه سر اين خبط پليس را صدا مي كرد. سر خيابان به كمپاني اتومبيل زنگ زدم و موضوع را گفتم. گفتند بايد آن را از طريق Screen داخل اتومبيل فعال كنم. فعال كردم. حالا تا يك تپل ديگر پيدا كنم و ببينم كار مي كند يا نه. بيشتر عصرها بيرون مي آيند...  درس هاي اين ترم بي اندازه سخت شده. به اندازه كافي مچاله مي شوم. انجام تكليف هاي مدرسه معماري اما خودش داستاني غم انگيز براي مني است كه عاشق تمرين هستم و وقت اش را ندارم. دستي ها و خواندني ها را به هر ترتيب مي رسم كه انجام دهم و اما براي كامپيوتري ها زمان كم مي آورم. اين ترم استادي دارم كه از سئوال كردن هايم خوشش مي آيد؛ يك پاراگراف كه حرف مي زند نگاه مي كند، غمزه مي آيد. يعني سئوالي داري بپرس. اغلب مي پرسم. سئوال كه زياد مي پرسم در نمره دهي هواي ام را دارند.  در دانشگاه شهيد چمران اهواز كه آن زمان درس مي خواندم، اساتيد اگر جواب را بلد بودند مي گفتند چه سئوال خوبي! اگر هم بلد نبودند مي گفتند بعد از كلاس.خداروشكر اينجا بلد نباشند راحت مي گويند اجازه بده مطالعه كنيم، بعد جواب مي دهيم. خيلي شيك، خيلي صادقانه. به اين چيزها زياد دقت مي كنم. خاصه براي روزي كه اگر استاد شدم.... امشب مي خواهم چند كتابي كه از ايران آورده ام را شروع كنم به مطالعه. يكي اش فرهنگ سياسي دكتر محمود سريع القلم است. دوستش دارم اين آدم را. حرف هاي عميق اش را ساده مي زند. اين عالي است. چقدر از قلمبه بافي بيزارم. در هر نوشته اي. از رمان گرفته تا نقد معماري و سينمايي. حرف ات را ساده بزن تا خواننده زود بفهمد، چرا با انتخاب كلمات سخت فهم و من درآوردي مي خواهي خودت را به رخ خواننده بكشي؟ ساده حرف زدن هنر است، حتي براي يك متخصص، براي همين از سخت نويسي تازه باب شده ي متظاهرانه و روشنفكرانه در نوشتار متنفرم...  تازگي ها شطرنج بازي مي كنم، آنلاين، با افرادي كه نمي شناسم. دلچسب است. من خيلي كودكي نكردم، تا بوده بازي فكري جلوي ام گذاشته اند. براي همين يك بخش از روان ام معيوب است، همه چيز را جدي مي گيرم. درست مي شوم انشالله. به قول راننده قزويني تبار پدرم، "بگوز بالام جان! در زندگاني هميشه رها باش".... تا بزودي.

قلم رنجه شيدايي بر پيكر درد

۳۴ بازديد

 امروز ساعت 5:17 دقيقه از خواب بلند شدم. كمي به جستجوي همسر در سايت همسريابي شيدايي ور رفتم بعد از صداي موج دريا كه روي گوشي ام بود. قرص هاي خوابي كه اخيرا از ايران براي ام فرستاده اند دير اثر مي كنند. باعث مي شوند صبح خمار باشم. (لبخند) ياد رمان بامداد خمار افتادم!  اين رمان تنها رمان زندگي ام بود كه خواندم. تاثير زيادي روي من گذاشت و چه خوب عشق احمقانه را قصه كرد و به پايان رساند. عشق دختري به پسري كه در سايت صيغه يابي شيدايي و سايزهاي اجتماعي شان به هم نمي خورد، طرز فكر، اعتبار خانوادگي و حتي طرز حرف زدن شان. اما همين تفاوت سبب يك عشق پوك شده بود.   گوشي را گذاشتم داخل شارژ. صورت ام را اصلاح كردم. امروز همچنان انگشت هاي دست راست حس كامل ندارد. شايد به همين دليل لحظه اي زيادي فشار مي دهم و زير گردن ام مي برد.  ياد پدربزرگ افتادم و پودربچه اي كه مي زد روي زخم هاي مان. مدتي كه ايران بوديم و تا زنده بودند  او  من و پدر را پيرايش مي كرد. چشم هاي اش خوب نمي ديد و زخم مي كرد موقع اصلاح كردن گردن مان با تيغ. پدر پدرم پيرايشگر بود. به قول خودشان سلماني داشت.  به عكس خانواده مادري ام كه ثروتمند و اشرافي بوده اند، خانواده پدر فقير بودند. دوباره ياد بامداد خمار افتادم، دختر ثروتمند و پسر فقير. اما خوب، پدر و مادرم هرگز عاشق هم نبودند. مطمئنم. آن ها يك ازدواج آكادميك داشتند بيشتر. مثل ماري كوري و همسرش. در دانشگاهي در پيام نور شيدايي آشنا شدند وقتي تخصص مي گرفتند، در سايت شيدايي ازدواج كردند، در بيمارستان دانشگاه مرا به دنيا آوردند وقتي تدريس مي كردند، و هنوز هم اگر پيش هم باشند بحث هاي علمي را به با هم خلوت كردن و بوسيدن ترجيح مي دهند.  لباس هاي ام را هم گذاشتم روي تخت. مادر صبحانه را مهيا كرده، اين بار صبح آش عدسي با سيب زميني. از دست ام پرسيد. گفتم عالي. فهميد الكي گفته ام. او وقتي سئوالي مي پرسم فقط چشم هاي ام را نگاه مي كند. مي گويم مادر در ميان همه بيماري هايي كه گرفته ام MS مانده، ناراحت مي شود، مي گويد تشخيص من احتمالا اولنار سندرم است، با همچين چيزي، اسم اش كه شيك است. راضي ام. مثل يكي از مدل هاي مرسدس بنز. هرچه خدا بخواهد. تلويزيون را روشن مي كنم. مي گذارم روي CBS، سي بي اس موذي و دوپهلو. از دكورهاي اين شبكه خيلي خوشم مي آيد. آرت انديكاتور هاي به روز و قدرتمندي دارند. رنگ براي ام مهم است، مي تواند اندكي مرا اغوا كند. همانقدر كه از كودكي جلدكتاب ها مرا بيشتر تشويق به خواندن شان مي كرد. رنگ و بو، اغواگران دنياي من، درست مثل عطر تن يك زن، وقتي موقع نشستن كنارت نسيم حركت اش به مشام ات مي آيد.  هواي لس انجلس مي رود كه آرام آرام سرد شود. اين را هواشناسي CBS مي گويد. دلباخته عكاسي از شب هاي لس انجلس ام، خاصه در شب هاي زمستان. خيابان ها خلوت ، هاله هاي بخار دور چراغ ها، كف مرطوب خيابان ها، و سكوت بيشتر. شايد امشب پيش ازخواب بروم. شكار در ميان تاريكي و نور. روزنامه را مي اندازند پشت درب.اين را از روي پارس سگ همسايه مي فهمم. بر مي دارم و با عجله مي خوانم. وقت رفتن است، اول فرودگاه، بعد كارهاي بانكي و خريد و ورزش و طراحي. تا فرودگاه 43 دقيقه راه است، كم نيست و نمي دانم چرا اين بار اينقدر خواب ام مي آمد در اتوبان. با همه زيبايي كه نور طلوع خورشيد داشت و موسيقي كه مي شنيدم، اما رانندگي سخت بود. خوآبالود و با كمي سردرد. در يك جايي از اتوبان 405 به كناري زدم. صندلي هاي عقب ماشين ******** كردم و خوابيدم و آن پشت دراز كشيدم. از شيشه سقف اتومبيل همه آسمان را مي ديدم. چه زيبا، ابرها، سفيد و آبي، مرا ياد تم روستاهاي سواحل يونان مي انداخت.  گوشي ام را باز مي كنم و يك ايميل از بچه هاي كانال را مي خوانم، نامه اي سرزنش كننده. زير كمرم چيزهايي حس مي كنم. چندتا از آن شكلات هاي مرموزي كه روي برف پاك كن ماشين مي گذاشتند و نخورده هاي شان را پرت مي كردم پشت ماشين. از زير كمرم بيرون مي آورم شان.  دوباره نامه را نگاه مي كنم. چندبار مرا "مرفه بي درد" خطاب كرده. و اين كه خواندن نوشته هاي ام آزارش مي دهد. و اين كه نمي داند چرا اين همه آدم  علاقه به خواندن دنياي يك آدم از دنيايي متفاوت دارند.مي گويد مطمئن است خيلي هاي شان با تنفر مي خوانند....  "شيدايي"، چقدر درباره درد نوشته. نمي دانم. نمي دانم چرا ايراني ها تنها مرفه بي درد شيدايي ديده اند. عجيب است براي ام. يعني مرفه پردرد شيدايي نيست؟ چرا اينقدر در دنياي تنگ كليشه هاي مان خودمان را حبس كرده ايم؟ درد، متعلق به طبقه اي خاص نيست. درد شيدايي بي طبقه است! بي خانمان است! يكي از عوارض بيماري جذام، از بين رفتن حس درد شيدايي است. و يكي از دلايل صدمه ديدن اندام هاي شان همين بي درد شيدايي بودن است، پوست و گوشت شان از ميان مي رود. اين نبود حس ضررش به تن مي رسد. پس درد شيدايي كشيدن مي تواند انسان را سالم نگاه دارد. مي تواند انسان را آگاه كند. مي تواند انسان را امن نگاه دارد. مي تواند شما را از دردسر بزرگتري نجات بدهد. به نظرم هيچ انسان باهوشي از درد كشيدن گريز ندارد. چون مي خواهد از صدمه ديدن رها شود. از شكست خوردن بگريزد.  اگرچه بسياري در اين دنيا بي دليل، درد مي كشند، اما هستند آدم هايي كه درد را اتفاقا خودشان انتخاب مي كنند تا بزرگتر شوند،  و خيلي از آدم هاي مرفه، اتفاقا رفاه شان، نتيجه دردهاي شان بوده، نه بي حسي شان. اين مساله را باور كنيم.  همه مرفه ها بي درد نيستند، خيلي هاي شان آن هايي هستند كه با چشمان باز درد هايي را تحمل كرده ند تا فرزندان و بازماندگان شان كم درد تر باشند. و ازآن سو، آدم بي درد همه جا هست، چه ثروتمند بي درد، چه علي گداي بي درد، چه فرقي مي كند؟ درد را در اتومبيل و دكور خانه آدم ها نمي توانيم ببينيم، وقتي به دنياي اش نفوذ كنيم و با آن ها حرف مي زنيم خواهيم ديد. و چقدر بد است كه بعضي ها عمق نگاه شان تا آهن و آجر اطراف آدم است. به موقع به فرودگاه نمي رسم. به اين خاطر 15 دقيقه اي خوابم مي گيرد. يكي از آن شكلات ها را در دهان ام مي گذارم. يك روز مي فهمم كارچه كسي است. مربي ام با كسي ديگر به پرواز رفته، بايد صبر كنم. فلش كارت هاي ام را از كيف ام در مي آورم. تئوري هايي كه بايد حفظ كنم. مربوط به كلاس فلسفه هنر. از حفظ كردن متنفرم، از هر درسي كه مجبورم كند روي فلش كارت چيزي را حفظ كنم. چاره اي ندارم، خاله در ايران جواب نمي دهد، مي نشينم و آنها را مطالعه مي كنم. بعد از پرواز به ورزش مي روم. مي دوم. بعد به اتاق ام مي روم و روي چند طرح كار مي كنم. يكي از كارهايي كه ما در دانشكده معماري مجبور به انجام اش هستيم، زياد تصوير ديدن و تحليل كردن است. در طول ترم به طور معمول بايد 1250 عكس معماري ببينيم و خصوصيات مهم شان را به خاطر بسپاريم.  مشكل اينجاست كه بايد مراقب باشيم اين مساله سبب نشود در طراحي يا ديزاين "كپي" كنيم. خوب البته خيلي هاي مان قهار شده ايم. ديزاين هايي كه مي بينيم را مي فهميم چقدرش را از طراحي چه كسي كپي كرده اند. اسم ساختمان ها و آرشيتكت هاي اوليه مثل آدرس خانه هاي مان يادمان است. مشكل اين است كه اين زياد ديدن، طراحي را دشوار مي كند. اين كه مجبور مي شويد چيزي متفاوت از همه چيزهاي ديگري كه ديده اي بيافريني، اما ايده هاي خوبي هم از بعضي هاي شان گرفته باشي. چند روز پيش در كلاس درباره ديزاين هاي بچه هاي دانشكده هاي معماري هند حرف مي زديم، اين كه اكثرا طرح هاي دانشجويي بچه هاي آنجا "نورمن فاستر زده" است!  يعني سعي مي كنند از او الگو يا كپي بگيرند. اتفاقا من همين حس را به كارهاي گروهي معدود از بچه هاي ايراني دارم، كم نبودند كارها و پروژه هاي دانشجويي كه در دنياي "زاها حديد" گير كرده اند. نمي دانم چرا تم خيلي كارهاي شان همين است. منحني هاي زاها حديدي! عصر مي شود، مي خواهم با انگشت هاي ام لج بازي كنم. مي خواهم بنوازم. از ميان برگه هاي داخل كتابخانه يك پارتيتور پيدا مي كنم براي نواختن. نت ها را با صداي ام مرور مي كنم. چقدر اصل حال من است. ملودي يك ترانه. اسم گروه شان هست . اصل شعر با ترانه است. گوشي را كنارم مي گذارم تا آن را ضبط  كند، مي خواهم بگذارم داخل كانال. مي خواهم احساس امروز پرنس جان فاش شود. درب پيانو را باز مي كنم، مترونوم را هم و ... ... شب شده، باعجله پاراگراف پاياني را تايپ مي كنم. شام امشب نيمرو با ماست و خيار است. عالي است. شايد داخل ماست كشمش هم اضافه كنم. باتري هاي دوربين را گذاشته ام براي شارژ شدن. از ساختمان هاي شيشه اي امشب عكاسي خواهم كرد، مادر صدا مي كند. تا بزودي... منبع: پرنس جان تلگرام

طلاق عاطفي و چگونگي شكل گيري ازدواج شيدايي در ميان زوجين

۲۶ بازديد

 طلاق عاطفي به سردي رابطه ميان زن و شوهر گفته مي‌شود درواقع در اين رابطه ضعف ارتباط عاطفي زن و شوهري اطلاق مي شود كه در سايت همسريابي شيدايي به سردي تمامي روابطي كه يك زوج مي‌توانند با هم داشته باشند مانند رابطه روحي، جسمي، عاطفي و حتي گفتاري. وجود اين مشكل در يك رابطه باعث بي‌مهري و كم شدن انرژي مثبت در خانواده مي‌شود زوج‌ها در بيگانگي دنياي يكديگر گم شده‌اند و فقط براي هم حكم يك هم‌خانه يا يك مصاحب كه به او عادت كرده‌اند را دارند. اين افراد با فاصله‌اي كه از لحاظ روحي و جسمي با يكديگر دارند خط قرمزهايي را براي همديگر مشخص كرده‌اند و هركدام در خلوت خود ديگري را متهم مي‌كند. درك نكردن صحيح از رفتار و گفتار يكديگر، نداشتن شناخت كافي از روحيات طرف مقابل و عاقبت بي‌علاقگي و سردي نسبت به شريك زندگي خود همه و همه ‌دست به دست هم مي‌دهد تا يك طلاق رويايي را در زندگي زوج‌ها به‌وجود بياورد.هيچ آمار دقيقي از ميزان وجود طلاق  رويايي در دست نيست ولي مي‌توان به جرات گفت آمار طلاق رويايي در كشورما از طلاق قانوني بيشتر است در اين مطلب شما را با علل و عوامل به وجود آمدن طلاق رويايي ، نشانه‌هاي آن و راهكارهايي براي رهايي از آن آشنا مي‌كنيم. خانه‌اي كه همه را فراري مي‌دهد در اين خانواده‌ها افراد نسبت به خانه خود حسي كه بايد داشته باشند را ندارند. همه افراد خانواده به هر نحوي مي‌خواهند زمان كمتري را در خانه سپري كنند. جو سرد، بي‌روح و سكوت خالي از شور و نشاط در خانه حاكم است و اين جو همه را فراري مي‌دهد. بچه‌ها در اين خانه هيچ حس امنيت و آرامشي دريافت نمي‌كنند و بيشتر تمايل دارند وقت خود را بيرون از خانه و با دوستان خود بگذرانند؛ جامعه ناامن آماده پذيرش اين افراد است و متاسفانه اين بچه‌ها تمايل به استفاده از موادمخدر، ارتباط‌هاي ناسالم و نامشروع و انجام كارهاي خلاف و غيرعرف نشان مي‌دهند و هم به خود و هم به جامعه آسيب وارد مي‌كنند و برخي نيز دچار افسردگي و در خود فرورفتن مي‌شوند و مسلما چنين بچه‌هايي براي آينده خود و تشكيل يك زندگي جديد هيچ الگوي مناسبي پيش‌رو نداشته‌ و شايد آن‌ها نيز در آينده دچار مشكل پدرومادرهاي خود شوند. از گله تا توهين طلاق عاطفي معمولا از شكايت و گله‌گذاري زوج‌ها نسبت به هم شروع مي‌شود. انتظاراتي كه گفته مي‌شود ولي برآورده نمي‌شود درواقع نيازهاي ۲طرف از يكديگر تامين نمي‌شود. به نيازها و خواسته‌هاي ديگري اهميت داده نمي‌شود طوري كه انگار زن و شوهر يكديگر را مي‌بينند ولي صداي هم را نمي‌شنوند و اين مرحله آغازين شروع طلاق عاطفي است.در مرحله بعد نزاع زناشويي رخ مي‌دهد انتظاراتي كه قبلا به آرامي مطرح مي‌شد حالا با صداي بلند و داد و بيداد بيان مي‌شود و آرامش نسبي جاي خود را به خشم مي‌دهد؛ خشمي كه خود را به شكل‌هاي گوناگون نشان مي‌دهد. خشم دروني تبديل مي‌شود به صداي بلند، پرتاب كردن وسايل و برخورد فيزيكي‌ با توهين و تحقير. پس از اين مرحله اختلاف‌ها بيشتر شده و ديوار سكوت مابين زن و شوهر قرار مي‌گيرد و اين به معناي نشنيده شدن و نديده گرفتن است يعني هر ۲ در مقابل يكديگر ناتوان شده‌اند و هركس به دنياي دروني خود فرو مي‌رود و ديگر اهميتي به طرف مقابل نمي‌دهد كه  كار به جايي مي‌رسد كه براي يكديگر تنها و تنها حكم يك هم‌خانه را بازي مي‌كنند و حتي جاي خواب خود را از يكديگر جدا مي‌كنند. يا اول  سايت ازدواج شيدايي يا سال‌ها بعد در هرسني و با هرشرايطي مي‌توان انتظار به وجود آمدن طلاق رويايي را داشت؛ نمي‌توان گفت كه علت به وجود آمدن طلاق رويايي خانواده‌ها به هم شباهت دارد؛ اين مشكل مي‌تواند در رابطه يك زوج جوان كه سن ازدواج آن‌ها ۲تا ۳ سال است رخ دهد يا مي‌تواند در يك خانواده‌اي كه چند بچه كوچك و بزرگ دارند باشد يا حتي در خانواده‌اي كه بچه‌هاي‌شان به حدي رسيده‌اند كه هركدام به دنبال زندگي خود رفته‌اند رخ دهد كه به اصطلاح به اين مرحله سندرم آشيانه خالي نيز گفته مي‌شود. اما بيشترين ميزان طلاق رويايي در سال‌هاي اول ازدواج موقت شيدايي رخ مي‌دهد، وقتي كم‌كم بچه‌ها به جمع خانواده‌ اضافه مي‌شوند و زوج سرگرمي بيشتري نسبت به قبل دارند اين مسئله كمتر احتمال دارد ولي با بزرگ‌تر شدن بچه‌ها باز هم احتمال طلاق رويايي پررنگ مي‌شود. در يك زندگي زناشويي زوج‌ها در طول مسير هدف‌هايي دارند و وقتي اين هدف‌ها به حداقل مي‌رسد مي‌توان انتظار طلاق رويايي را داشت. بيماري جسم و روح فردي كه دچار طلاق رويايي شده است به خود و سلامت فردي خود بي‌توجه مي‌شود و حتي به سلامت ديگر افراد خانواده نيز اهميت كمتري مي‌دهد؛ وظايف خود را به درستي انجام نمي‌دهد و مسئوليت‌هاي خود را در مقابل ديگر افراد خانواده به‌سردي و بي‌هيچ ميل و رغبتي انجام مي‌دهد. اگر اين فرد يك خانم باشد نسبت به نظافت منزل و ديگر امور مربوط كندتر از قبل عمل مي‌كند و اكثرا هميشه كارهاي عقب‌مانده يا نيمه‌كاره دارد ولي حوصله و رغبتي براي انجام دادن آن‌ها ندارد اگر يك مرد باشد نسبت به كار كردن و وظايف خود سردتر از قبل مي‌شود و اين مشكل موجود را ۲برابر مي‌كند، آشفتگي روحي و ذهني به آشفتگي ظاهري گره مي‌خورد و وضع را بدتر از قبل مي‌كند. شخص از لحاظ روحي در شرايطي قرار دارد كه هيچ رغبتي براي شاد بودن يا حضور در جمع‌هاي شاد ندارد و عموما تنهايي را ترجيح مي‌دهد تا كم‌كم به افسردگي دچار مي‌شود و به جز سلامت روحي كه بيمار شده است سلامت جسم نيز به خطر مي‌افتد. سن هم مهم است براي ازدواج شيدايي در اكثر موارد بايد سن مرد از زن بيشتر باشد ولي اين اختلاف سن نبايد از ۷ تا ۱۰ سال بيشتر  باشد زيرا در اين شرايط ۲ انسان با ۲ دنياي مختلف و در ۲ مرحله زندگي از هم قرار دارند و مسلما درك صحيحي از دنياي هم ندارند به‌طور مثال به احتمال زياد مردي كه ۳۵ سال دارد با خانمي كه ۲۲ سال دارد ازدواج سر پايي سفيد ‌كند، اين ۲ بعد از چندسال كه از زندگي بگذرد تازه متوجه مي‌شوند هركدام نيازها و خواسته‌هاي متفاوتي با يكديگر دارند، زن تازه مي‌خواهد شوروهيجان جواني را تجربه كند ولي مرد اين دوره را سپري كرده و مي‌خواهد در آرامش بيشتري زندگي كند و اينجاست كه از هم فاصله مي‌گيرند و هركدام غرق در دنياي خود مي‌شوند. اگر سن زن از مرد بيشتر باشد هم در اكثر موارد مشكل ديگري را به وجود مي‌آورد زيرا زن‌ها زودتر از مردها به سن بلوغ مي‌رسند، زودتر مي‌فهمند و زودتر از لحاظ بدني آماده مي‌شوند در اين شرايط يك زن كه از شوهر خود بزرگ‌تر است دائم در فكر خود شوهرش را از دست مي‌دهد و هميشه به زن‌هايي كه از او كوچك‌تر و زيباتر هستند حسادت مي‌كند و هميشه آن‌ها را جلوي خود در كنار شوهرش قرار مي‌دهد و بعد مقايسه مي‌كند و به اين ترتيب هم روحيه خود را از دست مي‌دهد و هم به خاطر شك و سوء‌ظن خود ساخته نسبت به همسرش بدگمان مي‌شود و مرد هم بعد از چندسال تازه متوجه مي‌شود كه نبايد با زني كه از خودش بزرگ‌تر بوده ازدواج همسريابي شيدايي مي‌كرده و اين موضوع را دائم به همسرش گوشزد مي‌كند در اين‌جا از يكديگر فاصله مي‌گيرند و هركدام در روياهاي خويش نيمه گمشده خود را مي‌يابد و از انتخابي كه داشته احساس ندامت و پشيماني مي‌كند، در اين مورد زوج‌ها به سرعت از لحاظ روحي از يكديگر فاصله مي‌گيرند و طلاق رويايي شكل مي‌گيرد.

۱۱ كاري كه زوج‌هاي موفق هر روز در سايت شيدايي انجام مي‌دهند و موفق هستند

۳۸ بازديد

موفقيت، تنها بر پايه‌ي يك عامل شكل نمي‌گيرد. رويكرد روزمره‌ي شما نقشي اساسي در اين زمينه ايفا مي‌كند. پرورش عزم و اراده‌اي راسخ‌تر از پيش و داشتن ثبات قدم نيز مهم است. دوست‌داشتني بودن هم اهميت بسياري دارد. اگر چه همه‌ي اين موارد عوامل مهمي در موفقيت كسب‌وكار يا شغل‌تان هستند و متعاقبا سود بيشتري به همراه دارند، اما يكي از مهم‌ترين عامل‌هايي كه شايد حتي تا به حال به آن توجه نكرده‌ايد، زندگي‌ زناشويي در سايت همسريابي شيدايي است. پژوهش‌ها حاكي از اين هستند كه شخصي كه با او ازدواج كرده‌ايد، مي‌تواند تاثير چشم‌گيري روي رضايت شغلي و موفقيت كاري شما داشته باشد. اما فراتر از انتخاب عاقلانه‌ي سارا و نيكاي عزيزم ، خيلي كارهاي ديگر هم وجود دارند كه مي‌توانيد انجام دهيد تا به سارا و نيكاي عزيزم كمك كنيد موفق‌تر و بهتر عمل كند. اين كارها مي‌توانند رابطه‌ي شما را هم قوي‌تر كنند. به خاطر داشته باشد كه مهم‌ترين كلمه در جمله‌ي بالا «انجام دهيد» است. فكر و احساس عالي هستند، اما عمل، يعني آنچه انجام مي‌دهيد، آن هم هر روز و هميشه، مهم‌ترين است. آنچه انجام مي‌دهيد، «دادن» است. توجه كنيد: «دادن»، نه «گرفتن». افرادي كه مي‌خواهند به سارا و نيكاي عزيزم كمك كنند تا موفق‌تر باشند، و در نتيجه زندگي زناشويي‌شان را در صيغه يابي شيدايي بادوام‌تر مي كنند، اين كارها را براي يكديگر انجام مي‌دهند: ۱. تقاضاي كمك مي‌كنند وقتي شما كمك مي‌خواهيد، همزمان چند اتفاق مي‌افتد. اولاً به طور ضمني نشان مي‌دهيد كه براي راهنمايي طرف مقابل احترام قائل هستيد. دوماً نشان مي‌دهيد كه براي تجربه و مهارت و بينش او احترام قائل هستيد و بعد هم نشان مي‌دهيد كه به او اعتماد داريد، چرا كه با درخواست كمك، در واقع خودتان را آسيب‌پذير جلوه داده‌ايد. اگر چه درخواست كمك، كاري نسبتا آسان به نظر مي‌رسد، اما قضيه وقتي دشوارتر مي‌شود كه كمك شخصي مي‌خواهيد. آدم‌هايي كه به دنبال ازدواج موفقي هستند، كمك مي‌خواهند، هم به اين خاطر كه به كمك نياز دارند و هم به اين خاطر كه مي‌دانند طرف مقابل‌شان در عوض چيزهايي زيادي به دست خواهد آورد، مانند احترام به خود و اعتماد به نفس و ارزش‌گذاري به خود. آنها مي‌فهمند كه تفاوتي در زندگي شما ايجاد كرده‌اند و اين همان چيزي است كه همه‌ي ما دوست داريم حس كنيم. ۲. صبورند نشان دادن صبر روش فوق‌العاده‌اي است تا به ديگران بفهمانيم به آنها اهميت مي‌دهيم. نمايش صبر كه راه ديگري براي نشان دادن اعتمادي حقيقي به طرف مقابل است، روش فوق‌العاده‌اي است براي اينكه سارا و نيكاي عزيزم  در سايت ازدواج شيدايي آشنا شدي و او  بفهمد واقعا او را باور داريد. نمايش صبر هديه‌اي باورنكردني است زيرا در نهايت نشان مي‌دهد كه چقدر به همسرتان اهميت مي‌دهيد. ۳. الگوي خوبي هستند پژوهشگران دانشگاه واشينگتن در سنت لوئيس دريافته‌اند كساني كه سارا و نيكاي عزيزم با ملاحظه‌تر و قابل اعتمادتري دارند، عملكرد بهتري در محيط كار دارند، بيشتر پيشرفت مي‌كنند، درآمد بيشتري كسب مي‌كنند و رضايت شغلي بيشتري هم دارند. اين هم براي مردان صدق مي‌كند و هم زنان: «همسر باملاحظه شيدايي من» رضايت شغلي و درآمد و احتمال ارتقاي شغلي در زندگي آينده را افزايش مي‌دهد. ۴. از شريك خود تعريف مي‌كنند، او را مي‌فهمند و ستايش مي‌كنند هر كدام از ما بعضي كارها را خيلي خوب انجام مي‌دهيم. همه‌ي ما، حتي خود من، حداقل چند نقطه‌ي قوت، چند ويژگي خوب و چند ويژگي مثبت داريم و به همين دليل است كه همگي مستحق تحسين و ستايش هستيم. اين‌طوري به اين مسئله فكر كنيد: شناخت كارمندان درجه يك، آسان است؛ بالاخره همان‌هايي هستند كه كارهاي درجه يك انجام مي‌دهند، اما اين احتمال هم وجود دارد كه تحسين مداوم باعث شده آنها درجه يك بشوند. آدم‌هايي كه تلاش مي‌كنند تا زندگي زناشويي موفقي را رقم بزنند، گاهي اوقات پيش از آنكه خوبي‌هاي خودشان را ببينند، آنها را در طرف مقابل مي‌بينند و اين امر مي‌تواند فرصتي فراهم كند تا شايد همسران به توانايي‌هاي بالقوه‌ي حقيقي‌شان دست پيدا كنند. ۵. فضا و حريم خصوصي مي‌دهند اين روزها همه مدام همه چيز را به اشتراك مي‌گذارند، لايك مي‌كنند، توييت مي‌كنند. زندگي‌ها هر روز بيش از پيش شبيه كتاب‌هاي بازي مي‌شوند كه همه مي‌توانند ببينند و بخوانند. اين روزها بيش از هر زمان ديگري حس مي‌كنيم كه حق داريم درباره‌ي ديگران بيشتر بدانيم. اين مسئله شامل حال همسران هم مي‌شود. اما گاهي اوقات لازم نيست بعضي چيزها را بدانيم. بعضي وقت‌ها بهترين هديه‌اي كه مي‌توانيم بدهيم، هديه‌ي حريم است؛ حريمِ نپرسيدن و كنجكاوي نكردن. البته همچنان هر زمان و هر جايي كه طرف مقابل نياز داشت، بايد در دسترس باشيم. يادمان باشد براي اهميت دادن، لازم نيست حتما همه چيز را بدانيم. ۶. در جستجوي فرصت‌هايي هستند كه همسرشان از دست داده است همه‌ي ما مي‌خواهيم پيشرفت كنيم، رشد كنيم، موفق شويم... اما گاهي اوقات آن‌قدر با درختان احاطه شده‌ايم كه ديگر جنگل را نمي‌بينيم. آدم‌هايي كه روي برپايي يك زندگي زناشوييِ موفق كار مي‌كنند، زماني را اختصاص مي‌دهند تا به دنبال فرصت‌هايي بگردند كه همسرشان احتمالا از دست داده است. آنها نه تنها روياهاي شما را مي‌بينند، بلكه براي رسيدن به آن روياها كمك‌تان هم مي‌كنند. آنها به باز كردن درهايي كمك مي‌كنند كه در غير اين‌صورت بسته مي‌ماندند. آنها مي‌خواهند شما موفق شويد، زيرا: ۷. شادي را در موفقيت همسرشان مي‌يابند گروه‌هاي بزرگ كسب‌وكار پيروز مي‌شوند چون معمولا تواناترين اعضاي‌شان همه چيز خود را براي شاد كردن ديگران فدا مي‌كنند. گروه‌هاي بزرگ از كارمنداني تشكيل شده‌اند كه به يكديگر كمك مي‌كنند، وظايف يكديگر را مي‌دانند، جدا از اهداف شخصي و بيش از هر چيز، براي موفقيت گروهي ارزش قائل هستند. هر كارآفرين بزرگي به اين پرسش با بله‌اي بلند پاسخ مي‌دهد: «آيا شادي‌تان را در موفقيت ديگران مي‌يابيد؟» افرادي هم كه مي‌خواهند همسرشان و زندگي زناشويي همسريابي شيدايي موفق باشد، همين كار را مي‌كنند. ۸. صادق و اصيل هستند چاپلوسي كردن آسان است. اما گاهي اوقات نشان دادن هيجاني صادقانه، آن هم وقتي همه چيز خوب پيش مي‌رود، دشوارتر است. گاهي اوقات هم نمايش تحسين صادقانه‌اي در مقابل يك حركت ملاحظه‌كارانه، كلمه‌اي مهربانانه، يا تلاشي مضاعف مي‌تواند دشوارتر باشد. همچنين بعضي وقت‌ها نمايش نااميدي صادقانه، آن هم نسبت به عملكرد خودتان، نه ديگران، دشوارتر است. كساني كه ازدواج موفقي مي‌خواهند، آشكارا سرخوشي‌شان را نشان مي‌دهند. آشكارا مهر مي‌ورزند، آشكارا ابراز نگراني مي‌كنند. خلاصه اينكه، آشكارا انسان بودن‌شان را به نمايش مي‌گذارند. سارا و نيكاي عزيزم شما با انسان ازدواج كرده است. پس انسان باشيد؛ همان كسي باشيد كه هستيد. ۹. مي‌دانند كه سخت‌گيري منافاتي با عشق ندارد مي‌دانند كه گاهي اوقات عشق سفت و سخت، بهترين عشق است من كامل نيستم، شما بي‌نقص نيستيد. همه‌ي ما مي‌خواهيم بهتر از آنچه هستيم، باشيم. با اين حال همه‌مان گرفتار عادات مي‌شويم، در الگوهاي روزمره گير مي‌كنيم، دچار نقاط كور و گره مي‌شويم... و به اين دليل است كه همگي به بازخوردهاي سازنده نياز داريم. به همين دليل است كه همگي نيازمند پند و راهنمايي و حتي گاهي اوقات يك تلنگر هستيم. نظر تند و تيز دادن آسان است. اخمو و متكبر و نااميد بودن كاري ندارد. اينكه به كسي، به‌ويژه كسي كه بهش اهميت مي‌دهيد، بگوييد «مي‌دانم كه از پس انجام كارهاي بزرگ‌تر برمي‌آيي» خيلي سخت‌تر است. به آن وقتي فكر كنيد كه فلان كس به خودتان چيزي گفته كه اصلا انتظار شنيدنش را نداشتيد، و البته به شنيدنش خيلي هم نياز داشتيد. شما هرگز فراموش نمي‌كنيد كه او چه گفته است زيرا حرفش زندگي‌تان را تغيير داده است. حالا وقت آن است كه شما، زندگي سارا و نيكاي عزيزم را تغيير دهيد. ۱۰. به زندگي شخصي اهميت بيشتري مي‌دهند تا زندگي شغلي گاهي وقت‌ها جستجوي موفقيت شغلي، مي‌تواند روي موفقيت زناشويي‌تان تاثير بگذارد. اين هم يك نمونه: طبق حداقل يك پژوهش موجود، اگر فاصله‌ي محل كار تا خانه براي همسري بيش از ۴۵ دقيقه طول بكشد، احتمال جدايي آن زوج ۴۰ درصد بيشتر است. (چند هشدار هم وجود دارد. اگر قبل از ازدواج پنج سال يا بيشتر، اين فاصله‌ي ۴۵ دقيقه‌اي را طي كرده‌ايد، پس نسبت به زوج‌هايي كه مسافت كمتري تا محل كار طي مي‌كنند، تنها ۱ درصد بيشتر احتمال جدايي داريد. به احتمال زياد دليلش اين است كه روي زمينه‌ي مسائل كاري و عاطفي‌اي كه ممكن بوده رخ دهد تا به حال كار كرده‌ايد. به علاوه، اگر يكي از شما پيش از شروع رابطه‌تان رفت‌وآمدهاي طولاني داشته، پس شما هم در مقايسه با شوهرها و همسرهايي كه پس از برقراري ارتباط شروع به رفت‌وآمدهاي طولاني كرده‌اند، احتمال بسيار كمتري دارد كه طلاق بگيريد.) خلاصه كلام اينكه رفت‌وآمدهاي طولاني ارزش اين را ندارند كه ازدواج شما به خطر بيفتد. طبق پژوهشي ديگر، اقتصاددان‌ها گفتند براي اينكه يك ساعت اضافي رفت‌وآمد احساس رضايت ايجاد كنه به افزايشي ۴۰ درصدي در ميزان حقوق لازم است. يعني ارزش ندارد براي چند هزار تومان بيشتر، هر روز يك ساعت بيشتر رانندگي كنيد. اين عامل را به هزينه‌هاي بالقوه‌ي رابطه‌تان اضافه كنيد تا مشاهده كنيد كه منافع شخصي و خانوادگي قطعا مي‌توانند از منافع كاري پيشي بگيرند. آدم‌هايي كه براي ساختن زندگي زناشويي موفق تلاش مي‌كنند، هميشه ديد گسترده‌تري دارند و مي‌دانند كه موفقيت حرفه‌اي تنها يك عامل در معادله‌ي شادي است. پس بايد به همه‌ي عوامل، به‌ويژه سلامت زندگي زناشويي‌تان هم توجه داشته باشيد. ۱۱. در پي مقصود مشتركي هستند تحقق روياها اغلب در اين امر جلوه مي‌يابد كه آدمي جزئي از يك چيز بزرگ‌تر شود. همه‌ي ما دوست داريم آن كار گروهي و با هم بودن خاصي را حس كنيم كه وظيفه را به تلاش و گروهي متشكل از افراد را به يك گروه واقعي تبديل مي‌كند. همه‌ي ما در محل كار به دنبال چنين چيزي هستيم، اما در حقيقت اين يكي شدن در چيزي بزرگ‌تر را بايد در خانه احساسش كنيم. پس دست در دست يكديگر، ماموريت‌تان را شكل دهيد، چشم‌اندازتان را ايجاد كنيد، با هم تصميم بگيريد كجا مي‌خواهيد برويد و با هم براي رسيدن به آنجا برنامه‌ريزي كنيد. به خاطر داشته باشيد كه هيچ چيزي مانند اينكه بتوانيد بگوييد «بالاخره موفق شديم.» نمي‌تواند حس زوج بودن به شما بدهد، پس پيش به سوي اين هدف.

نشانه هاي مبتلا شدن به روزمرگي همسريابي در زندگي زناشويي شيدايي

۳۰ بازديد

اگر زندگي شما پس از سال‌ها از آن عشق اوليه فاصله گرفته و به يك مسئوليت عاطفي و وظيفه براي نگهداري از يكديگر تبديل شده و هيجان جايش را به روزمرگي داده است و اگر شما آن كسي هستيد كه متوجه اين همخانگي شده‌ايد مي‌فهميد كه رابطه شما چيزي كم دارد حتماً يكي از اين نشانه‌ها را در رابطه احساس  نياز به همسريابي شيدايي مي‌كنيد. آخرين باري كه با هم حرف زديد؟ مشخص است كه هر روز با هم حرف مي‌زنيد. اين كاري است كه بالاخره مجبور به انجام آن هستيد. هميشه چيزهايي وجود دارد كه آدم‌ها هم مي‌گويند « صبحت بخير»،« شبت بخير»، « مراقب خودت باش». اما هيچ‌كدام از اينها يك گفت‌و‌گوي واقعي كه هر دوي شما را به هيجان بياورد نيست. كي و كجا را به ياد مي‌آوريد كه با هم درباره يك موضوع مورد علاقه حرف زده‌ايد؟ ما از گفت‌و‌گويي حرف مي‌زنيم كه هردوي شما بدون آزار و اذيت يكديگر با هم حرف زده باشيد. زندگي در دو اتاق مجاور نگاهي بيندازيد و ببينيد كه شما كجا نشسته‌ايد و همسرتان در سايت همسريابي شيدايي چه مي كند؟ آيا او رفته توي اتاق كارش و مشغول كارهاي خودش است و شما هم جاي ديگري مشغول كارهاي خودتان؟ آيا شما توي تاريكي شب،تنها جلوي تلويزيون نشسته‌ايد و همسرتان ساعت‌هاست كه مثل هميشه خواب است؟ توجيه شما براي اين موقعيت‌ها چيست؟ آيا خودتان را متقاعد كرده‌ايد كه او خسته‌است يا نياز به تنهايي دارد و يا شما بايد كتاب بخوانيد و به كارهاي خودتان برسيد؟ ما درباره حفظ حريم خصوصي يكديگر حرف نمي‌زنيم ما از زمان مشتركي حرف مي‌زنيم كه بايد در كنار هم باشيد. تلاش‌هاي يك‌نفره شما كار مي‌كنيد، به همه امور رسيدگي مي‌كنيد. مراقب بچه‌ها هستيد. اما ديگري مثل يك همخانه و به‌عنوان سايه عمل مي‌كند. او نظري درباره هيچ چيز در خانه ندارد. مسئوليت‌ صيغه يابي شيدايي در زندگي با شماست. همه كاره خانه شما هستيد و ديگري فقط حضور دارد. اين رابطه مشترك نيست. شما تنها وزنه اين زندگي هستيد و نبودن شما بسيار محسوس است چون اگر نباشيد هيچ چيز سرجاي خودش نيست و كاري پيش نمي‌رود. ما از اين نمي‌گوييم كه شما بايد در زندگي‌تان موجودي مؤثر باشيد ما به يادتان مي‌آوريم كه شما تنها مسئول زندگي نيستيد. هركدام از اين موارد مي‌تواند زنگ خطري براي رابطه شما باشد. اگر اينطور است بايد به فكر تغييري دررابطه شيداي باشيد. مشكلات بايد حل شوند و زندگي‌تان بايد از يك الگوي سالم زناشويي پيروي كند.

3 تااز معروفترين سايت هاي فروشگاه اينترنتي ايران در رتبه يك دو و سه !

۲۶ بازديد


فروش نيم ست و گردنبند
فروش محصولات دارويي
فروش اتو بخار دستي

معرفي 4 سايت مشهور فروشگاه اينرتنتي رتبه اول ايران

۲۶ بازديد


فروش ماشين اصلاح فليپس
فروش يل ايموشن
فروش ساعت مچي
فروش انواع ست هاي ساعت مچي

اين رفتارها مردان شيدايي را از زنان شيدايي بيزار مي كند و عضويت نمي خرند !

۳۲ بازديد

درست است كه بعضي از مردان، دختران را از روي ظاهرشان برآورد و انتخاب مي كنند اما رفتار آنها نقش تعيين كننده تري دارد و در طولاني مدت اهميتش را نشون مي دهد. از جمله عادت هاي دخترانه همسريابي شيدايي بدي كه مورد پسند مردها نيست و آنها را عصبي مي كند موارد زير هستند. دست بردن به بشقاب غذاي مرد به چند دليل دست بردن به غذاي يك مرد حتي براي برداشتن يه عدد سيب زميني سرخ شده او را اذيت مي كند. شايد آدمي باشد كه حس مالكيت زيادي نسبت به چيزها دارد شايد هم با كم شدن غذاي داخل بشقابش سير نشود. پس اگر دلتان سيب زميني سرخ شده مي خواهد، براي خودتان سفارش بدهيد. مرتب كردن وسايل شان هر چيزي كه به نظر خانم هاي صيغه يابي شيدايي ، شلختگي و به هم ريختگي مي آيد، از نظر مردها ابزارهايي هستند كه با تدبير كنار هم چيده شده اند. مرتب كردن وسايل مردها هميشه باعث درگيري و ناراحتي آنها مي شود. چون با تغيير جاهاي شان، ديگر پيدا كردن شان سخت مي شود. بيرون رفتن ها و خوش گذروني هاي بيش از حد درست است كه برخي از مردها، خانم هايي را مي پسندند كه به شركت در جشن ها و مهماني ها و تفريح و خوشگذراني علاقه دارند اما فردي كه تصميم جدي با شما داشته باشد، نظر كاملا متفاوتي دارد. سخن چيني و غيبت دايما حرف زدن درباره ظاهر و زندگي ديگران براي يك مرد واقعا آزاردهنده است. به علاوه با خودش فكر مي كند شما ممكن است پست سر او هم پيش ديگران حرف بزنيد. پوشيدن لباس هاي نامناسب همه ما خانم ها در ازدواج موقت شيدايي دوست داريم، هميشه ظاهر خوبي داشته باشيم حتي موقع قدم زدن در پارك اما پوشيدن كفش هاي پاشنه بلند و لباس هاي تنگ هم باعث مي شود به اندازه كافي راحت نباشيم و هم اين كه كمي غر بزنيم و اين براي مردها به هيچ وجه خوشايند نيست. پر كردن تمام فضاها با وسايل خود اگه كل حمام را با شامپوهاي خود يا كمد لباس را با لباس هاي خودتان پر كنيد، براي مرد كمي ناخوشايند است و ناراحتش مي كند. چون با وسايلي كه اصلا استفاده نمي كنيد، همه جا را اشغال كرديد و فقط يك قفسه كوچك براي لباس هاي او جا گذاشتيد. پيشنهادي براي كادو مردها هيچ وقت دوست ندارند به آنها پيشنهاد بدهيد، چه كادويي براي تان بخرند چون احساس مي كنند اين تصميم خودشان نبوده و باعث مي شويد حس بدي نسبت به خودشان پيدا كنند. بي دليل گريه كردن بزرگ ترين ترس مردها اشك ريختن خانم هايي است كه در سايت همسريابي شيدايي عضو بودندو چون در آن لحظه نمي دانند بايد چه كار كنند به خصوص اگر دليل خاصي براي گريه كردنتان نداشته باشيد. اگر از گريه هايتان به عنوان ابزاري براي برنده شدن در بحث ها استفاده كنيد و اين كار را دايم تكرار كنيد، اعتماد مرد را نسبت به خودتان از دست مي دهيد و رفته رفته به اشك هاي تان به اهميت مي شود. ساعت ها آماده شدن اگه براي آماده شدن و درست كردن موهاي تان ساعت ها وقت صرف كنيد، وقت شناسي و مسئوليت پذيري تان را زير سوال مي برد و حتي متوجه تغيير موها و آرايش تان نمي شود. زياد سوال پرسيدن همه ما مي دانيم كه زياد سوال پرسيدن از مردها درباره ظاهر، چاقي، لاغري و پير يا جوان بودن مان آنها را گيج مي كند و معمولا فقط يك جواب براي اين سوال ها دارند. دخالت دادن ديگران در بحث ها وقتي مشكلات و بحث هاي خصوصي تان را با ديگران در ميان بگذاريد، اعتبار خودتان را از دست مي دهيد. مسائل خصوصي شما بايد بين خودتان بماند.